ترافیک سنگین بر دوش تبریز
سرویس اجتماعی تابان خبر: داخل تاکسی به سمت مرکز شهر در حرکت هستم، به هر چهارراهی که می رسیم، تجمع خودروها بیشتر می شود و کلافگی زمانی اوج می گیرد که رانندگان برای فرار از ترافیک دست به دامن بوق زدن های بی وقفه می شوند، راهکاری که تنها عصبانیت رانندگان را بیشتر می کند.
سرویس اجتماعی تابان خبر: داخل تاکسی به سمت مرکز شهر در حرکت هستم، به هر چهارراهی که می رسیم، تجمع خودروها بیشتر می شود و کلافگی زمانی اوج می گیرد که رانندگان برای فرار از ترافیک دست به دامن بوق زدن های بی وقفه می شوند، راهکاری که تنها عصبانیت رانندگان را بیشتر می کند.
ترافیک نیم ساعته، اوقات را تلخ می کند و راننده تاکسی بی اختیار برخی مسئولانی را که برای معضل ترافیک چاره ای اساسی نمی اندیشند، نفرین می کند و چند ناسزا نیز نثار امواتشان می کند.
یکی از مسافران که مرد جوانی است، می گوید: صد رحمت به این ترافیک، اگر گذرتان به مسیر چایکنار یا هفده شهریور بیفتد، یک شبه از عصبانیت و استرس، موهای سرتان سفید می شود
زن سالخوردهای که کنارم نشسته است، با بی حوصلگی می گوید: بدتر از همه ترافیک مدارس است، ترافیک خیابان ها کم بود، ترافیک جلو مدارس هم به خیابان ها کشیده شد.
وقتی به چهار راهی در مسیر مدرسهای می رسیم، خیابان به طور کامل مسدود می شود، راننده با کف دستش چنان روی پیشانی اش می کوبد که پیرمردی که صندلی جلو نشسته است، از خواب می پرد.
راننده با عصبانیت مثل بمب ساعتی از جا می پرد و ترمز دستی را می کشد و پیاده می شود.
پیرمرد جلویی غرولند می کند و می گوید: آقا بیا بریم، کار و زندگی داریم، حتما تصادفی چیزی شده که نگه داشتند.
راننده روی صندلی می نشیند و می گوید: تصادف نشده، زنگ آخر مدرسه را زدند، بدبخت شدیم، حالا باید یک ساعتی هم معطل این ماشین های سرویس مدارس و پدر و مادر ها بشویم.اینکه نشد زندگی، پس کی باید کاسبی کنیم.
مرد جوان اسکناس ۱۰ هزار تومانی را از جیبش در می آورد و به راننده می دهد و می گوید: بقیه راه را ترجیح می دهم پیاده بروم.
خودروهای شخصی و سرویس های مدرسه، خیابان اصلی شهر را مسدود کردهاند، اتوبوس های مدرسه نیز به جمع سایر خودروها اضافه می شوند و راه بیشتر از قبل مسدود می شود.
زمان، همانند طلاست، زمان و عمری که در همین ترافیک های سنگین و گره های کور تلف می شود، ترافیک، معضلی که باعث می شود یک مسیر نیم ساعته را در یک و نیم ساعت طی کنیم.
از تاکسی پیاده می شوم و تصمیم می گیرم مابقی مسیر را پیادهروی کنم، وسط ترافیک، غوغایی برپاست، هر راننده برای اینکه زودتر از گره ترافیک خلاص شود لاین خود را عوض می کند، اینبار بیشتر از قبل ترافیک شدید تر می شود.
از وسط قلب ترافیک، معلمی با چندین دانش آموز عبور می کند و اینبار رانندگان بیشتر خشمگین می شوند و مثل همیشه خشم خود را با بوق های آزار دهنده نشان می دهند.
در همین بوق زدن های بی وقفه است که یک پرایدی به یک سرویس مدرسه می کوبد، صدای بوق اوج می گیرد، دو راننده با عصبانیت فحش های رکیکی نثار هم می کنند و گلاویز می شوند.
با دیدن این صحنه دعوا، بی اختیار یاد آمار و ارقام پزشک قانونی در خصوص بیشتر بودن نزاع و دعوا در آذربایجان شرقی می افتم.بیهوده نیست که با چنین معضل بزرگی، مردم از کوره در می روند و آمار نزاع هم در استان افزایش می یابد.
مادری که دست دختر مدرسه ای اش را گرفته، می گوید: هر روز همین برنامه را داریم، هر روزمان باید با دیدن چنین تصاویر آزار دهنده و فحش های بد، سپری شود.
بی اختیار در جواب آن مادر، می گویم: به نظرم ساخت چنین مدرسه هایی در چنین مسیرهایی، از پایه و اساس اشتباه است، از طرفی عبور دانش آموزان از این مسیر ترافیکی، بسیار خطرناک است.
مادر دانش آموز در جوابم سری تکان می دهد و می گوید: چه می شود کرد، ما هم به ناچار، بچه را ثبت نام کردیم، بقیه مدرسه ها، شهریه زیادی می گرفتند.
بعد از چند دقیقه پیاده روی، به مقصد می رسم، هنوز خبری از تاکسی که سوارش شده بودم نیست، گویا هنوز درگیر گردباد ترافیک است.
با خود می اندیشم چه خوب می شد که اگر مسئولان، برای یک روز هم که شده سوار یکی از این تاکسی های شهری می شدند، تا از نزدیک، چنین معضلی را لمس کنند و به چشم ببینند که مردم چقدر کلافه می شوند و چه دعاهایی هم نثارشان می کنند، بلکه برای حل چنین معضل هایی آستین ها را بالا بزنند.
گزارش از: مهسا جلیلی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0