تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۵۸
کد خبر : 22838

وقتی ارتش سرخ با زنان فرماندهی شد

وقتی ارتش سرخ با زنان فرماندهی شد
در روزی که سکوها رنگ غیرت گرفت، بانوان تراکتوری فرمان شور را به دست گرفتند.

به گزارش پایگاه خبری تابان خبر، غروب آرام آرام بر چهره‌ تبریز می‌نشست، اما در دل شهر، طوفانی از شور در حال برخاستن بود.

 

از هر کوچه، از هر خیابان، از دل هر خانه، نسیمی سرخ برمی‌خاست، نسیمی که بوی هیجان، عشق و غیرت می‌داد.

بانوانی با روسری و شال‌های سرخ رنگش به نام تراختور و دلی لبریز از انتظار روانه‌ ورزشگاه می‌شدند.

در نگاهشان، برق ایمان بود، در قدم‌هایشان، استواری کوه‌های سهند.

راه‌ها شلوغ بود، اما هیچ خستگی‌ای در چهره‌ها دیده نمی‌شد.

دخترانی با پرچم‌هایی بر دوش، مادرانی با لبخندهایی از غرور و زنان سالخورده‌ای که عصا به دست، اما دلی جوان‌تر از همیشه داشتند، همه آمده بودند تا سهم خود را از عشق به تیمشان ادا کنند.

برای آنان، تشویق تراختور یک آیین بود، آیینی مقدس که در دل نسل‌ها ریشه دوانده بود.

در مقابل درهای ورودی، صف‌های طولانی چون رودی سرخ جریان داشت.

زنانی که ساعت‌ها ایستاده بودند، بی‌آنکه ذره‌ای از شوقشان کم شود.

چشم به افق دوخته بودند، به آن لحظه که درهای آهنی باز شود و بتوانند سکوها را در آغوش بگیرند.

و سرانجام، وقتی درها باز شد، صدایی شبیه فریاد آزادی از گلوی جمع برخاست، گام‌هایشان روی پله‌ها، صدایی از ایمان می‌داد.

ورزشگاه لرزید.

امواج انسانی، موج به موج بالا رفت تا جایگاه‌ها را پر کند.

در هر گوشه، رنگ سرخ چون شعله‌ای روشن می‌درخشید.

زنانی که کنار مردان نشستند، پرچم به دست، با چشمانی خیره به چمن سبز.

باد پرچم‌ها را به بازی می‌گرفت و آفتاب رو به غروب، بر صورت‌هایشان می‌تابید.

صورت‌هایی که برق ایمان در آن‌ها شعله می‌کشید.

از فراز تپه‌های اطراف نیز، سایه‌هایی دیده می‌شد.

زنانی که نتوانسته بودند وارد ورزشگاه شوند، اما از همان‌جا، از دل خاک و سنگ، با فریادهایی بلندتر از باد، تیم محبوبشان را تشویق می‌کردند.

دست‌هایشان بالا، پرچم‌هاشان در هوا، و صدایشان در امتداد باد می‌پیچید تا به زمین بازی برسد.

انگار خود زمین از آن‌ها نیرو می‌گرفت، از عشق‌شان، از ایمان‌شان.

و آنگاه که بازی آغاز شد،

ورزشگاه به تپش افتاد، قلب تبریز شروع به تپیدن کرد.

فریادها چون طوفان از سکوها برخاست و بانوان، در کنار مردان، یک‌صدا فریاد زدند: «یاشاسین تراختور!»

صدای طبل‌ها، صدای سوت‌ها، صدای خنده‌ها و اشک‌ها، همه با هم آمیخته بودند.

در آن لحظه، هیچ مرزی میان زن و مرد نبود، تنها یک چیز وجود داشت، عشق به تراختور.

بانوان بر سکوها با صدای‌شان، با شورشان، با اشک‌هایی که هنگام گل ریخته شد، گل کاشتند و با دستانی که در باد می‌رقصید.

هر فریادشان، ضربان قلب یک شهر بود.

وقتی بازی به پایان رسید،

سکوها آرام گرفت، اما آن شعله هنوز در دل‌ها می‌سوخت.

زنان با نظمی مثال‌زدنی از پله‌ها پایین آمدند، اما لبخند از لبشان نرفته بود، خیابان‌ها هنوز بوی هیجان می‌داد.

برخی پیاده راهی خانه‌هایشان شدند، گروهی دست در دست، هنوز سرود می‌خواندند، و صدای «یاشاسین تراختور» در کوچه‌ها می‌پیچید، حتی دیوارهای شهر، حتی پنجره‌های خانه‌ها، شاهد این عشق بودند.

در مسیر بازگشت، کودکانی در آغوش مادرانشان خوابیده بودند، پیرزنان از پشت پنجره‌ها لبخند می‌زدند و پرچم کوچکی در دست تکان می‌دادند، آری، در تبریز، عشق به تراختور فقط در زمین فوتبال نیست، در خون مردم جاری است، در زبانشان، در فرهنگشان، در تاریخشان.

تراختور برای مردم تبریز فقط یک تیم نیست، بلکه یک هویت است، یک یادگار عاشقانه‌ نسل‌ها و زنان این دیار، ستون‌های استوار این عشق‌اند، مادرانه، خواهرانه، صادقانه آنان که با هر فریادشان، روح تازه‌ای به سکوها می‌بخشند،

آنان که با حضورشان، فوتبال را از یک بازی به یک «حماسه» بدل کردند.

در میان تمام رنگ‌ها،سرخ تراختور همیشه روشن‌تر است،چرا که از شعله‌های قلب بانوان این شهر زاده شده است و این عشق، این شور تا ابد در رگ‌های تبریز جاری خواهد ماند.

مثل صدای ماندگار سکوهایی که هرگز خاموش نمی‌شوند.

خبر از :زهرا ناصران

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

دو × 1 =