تاریخ انتشار : یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۰
کد خبر : 19557

کارگاهِ امید

کارگاهِ امید
زندگی زیر سقف این آسمان، برای بسیاری از ما، ادامه‌ی مسیر در دل روزمرگی‌هاست. اما برای برخی دیگر، هر روز یک نبرد بزرگ است؛ نبردی که باید برای آن ایستاد و حتی اگر دنیا از همه سو با تو مقابله کند، همچنان باید با تمام قوا به جلو حرکت کرد.

به گزارش پایگاه خبری تابان خبر به نقل از آساخبر،زهرا خانم یکی از همین انسان‌های سخت‌کوش است. آدم‌هایی که هیچ‌گاه از پای نمی‌نشینند و به جای آنکه تسلیم شوند، به سمت آینده‌ای روشن‌تر پیش می‌روند.

ملاقات با زهرا خانم

برای آشنایی با این بانوی تلاشگر، راهی کارگاهش می‌شوم که در یکی از محله‌های اطراف شهر تبریز قرار دارد. وارد محله می‌شوم، شناخت چندانی از آنجا ندارم، بنابراین تصمیم می‌گیرم از کسی نشانی بپرسم. دو پسر بچه‌ی یازده دوازده‌ساله در خیابان مشغول توپ‌بازی هستند. جلو می‌روم و از یکی از آن‌ها سراغ کارگاه زهرا خانم را می‌گیرم. پسرکوچولو با دست به کوچه‌ی دوم اشاره می‌کند و می‌گوید: «کارگاه زهرا خانم ته این کوچه است.»

قدم به کوچه‌ای باریک می‌گذارم که در دو طرف آن، خانه‌های ساده به هم چسبیده‌اند. فضا بوی آرامش می‌دهد و از دور، صدای خفیف چرخ‌های خیاطی به گوش می‌رسد. در انتهای کوچه، ساختمانی آجری با دری آهنی قرار دارد. صدای یکنواخت و منظم چرخ‌های خیاطی، نوید یک فضای پرجنب‌وجوش را می‌دهد. چند لحظه بعد از زدن زنگ، در باز می‌شود و زنی با چهره‌ای مهربان اما استوار، مقابلم می‌ایستد. زهرا خانم؛ زنی که داستان زندگی‌اش الهام‌بخش بسیاری از زنان این منطقه شده است.

با مهربانی مرا به داخل دعوت می‌کند، در کنار یکی از میزهای خیاطی می‌نشینم. روی دیوارها تصاویر نمونه‌هایی از لحاف‌های دوخته‌شده نصب شده است که نشان از تنوع محصولات تولیدی دارد. کارگاه او فضای گرمی دارد. بوی پارچه‌های تازه و نخ‌های رنگارنگ در هوا پیچیده است. چندین زن با دقت مشغول دوخت لحاف و تشک هستند. چرخ‌های خیاطی با ریتم خاصی کار می‌کنند، گویی همگی آهنگی از امید را می‌نوازند.

آغاز سختی‌ها

یکی از خانم‌ها با سینی چای وارد می‌شود. فنجان‌های چای داغ را روی میز می‌گذارد و فضای گرم و صمیمی کارگاه را دلپذیرتر می‌کند. پس از نوشیدن چای و گفت‌وگوی اولیه، سراغ داستان زندگی زهرا خانم می‌روم.

او آهی عمیق می‌کشد و با نگاهی که غمی نهفته در آن موج می‌زند، شروع به روایت داستان زندگی‌اش می‌کند: «همه چیز خوب بود. همسر دلسوز و مهربانی داشتم و در کنار سه فرزندمان، زندگی آرام و خوشبختی را سپری می‌کردیم. اما یک روز، همه چیز تغییر کرد. همسرم در یک تصادف رانندگی جان خود را از دست داد و من ناگهان با سنگینی مسئولیت سه فرزندم روبه‌رو شدم. دیگر تنها یک مادر نبودم، بلکه باید به‌عنوان سرپرست خانواده، زندگی خود و فرزندانم را پیش می‌بردم.»

زهرا خانم از روزهایی می‌گوید که اندوه و نگرانی تمام وجودش را فرا گرفته بود، اما چاره‌ای جز ادامه دادن نداشت. او می‌دانست که باید به خاطر فرزندانش قوی بماند و راهی برای تأمین زندگی‌شان پیدا کند.

صدای او از تلخی آن روزها پر است، اما همچنان در کلامش هیچ‌گونه نشانه‌ای از تسلیم نیست. او با لحنی قوی و مصمم ادامه می‌دهد: «در ابتدا برای تأمین هزینه‌های زندگی به یک شرکت خدماتی پیوستم و به تمیز کردن خانه‌های مردم پرداختم. روزهای اولی که برای تمیز کردن خانه‌های دیگران می‌رفتم، خیلی سخت بود. احساس می‌کردم دنیا علیه من شده، اما هیچ چاره‌ای نداشتم و باید به خاطر فرزندانم تلاش می‌کردم.»

کلماتش نه تنها از زحمات طاقت‌فرسا بلکه از عزم و اراده‌ای حکایت می‌کند که هیچ‌گاه نمی‌گذارد، او در برابر مشکلات خم به ابرو بیاورد. او به هیچ وجه تسلیم نمی‌شود، چرا که می‌داند مسئولیت سنگین خانواده و آینده فرزندانش در دستان اوست.

تلاش برای بقا

زهرا خانم از سختی‌های آن دوران می‌گوید؛ از نگاه‌های سنگین برخی از کارفرمایان و خستگی جسمی که تا عمق استخوان‌هایش نفوذ می‌کرد. او از لحظاتی صحبت می‌کند که شب‌ها، پس از یک روز پر از کار طاقت‌فرسا، دستانش از شدت خستگی درد می‌کرد و به سختی می‌توانست خود را به خانه برساند. اما هیچ‌کدام از این سختی‌ها نتواسته بود او را شکست دهد. همیشه کسی ته دلش می‌گفت: «هر چقدر سختی بیشتر باشد، ارزش پیروزی هم بیشتر می‌شود.»

او مصمم بود که زندگی بهتری برای خود و فرزندانش بسازد و هیچ چیزی نمی‌توانست او را از مسیرش منحرف کند. حتی زمانی که برخی از همسایه‌ها و آشنایان به او نگاه‌های ترحم‌آمیز می‌انداختند، هیچ‌گاه خود را از پا نمی‌انداخت. او به فرزندانش یاد داده بود که سختی‌ها تنها بخشی از مسیر پیشرفت هستند و نباید از آن‌ها فرار کرد.

زهرا خانم دوباره آهی از ته دل می‌کشد و ادامه می‌دهد: «چند ماهی از فوت همسرم می‌گذشت و زندگی به شدت سخت شده بود. به سختی می‌توانستم خرج خورد و خوراکمان را تأمین کنم و هزینه‌های زندگی روز به روز سنگین‌تر می‌شد. برای همین، پنج شش ماهی می‌شد که اجاره خانه را پرداخت نکرده بودم و اجاره‌ها روی هم جمع شده بود. صاحبخانه نیز چندین بار به ما فرصت داده بود تا اجاره‌ها را پرداخت کنیم، اما من هیچ راهی برای تأمین آن نداشتم. صاحبخانه بالاخره جوابمان کرد و از ما خواست که خانه را تخلیه کنیم.

مانده بودم چه کار کنم. خدا خیرش بدهد، یکی از همسایگان که از وضع ما باخبر شده بود، دلش به حالمان سوخت و پیشنهاد داد که به زیرزمین خانه‌شان برویم. این زیرزمین بلااستفاده بود و فقط یک اتاق کوچک و یک سرویس بهداشتی داشت. برای حمام کردن نیز مجبور بودیم به طبقه بالا برویم. هرچند شرایط خیلی سخت و محدود بود، اما حداقل سقفی بالای سرمان داشتیم و این خودش برای من و فرزندانم یک نعمت بزرگ بود.»

زهرا خانم ایمان داشت که روزهای سخت به پایان خواهند رسید و فردا روز جدیدی خواهد بود. او می‌دانست که امید، همان نیرویی است که می‌تواند انسان را به جلو حرکت دهد. حتی در دل تاریکی‌ها، همیشه نوری از امید در دلش می‌درخشید و همین نور او را به جلو می‌راند.

نقطه عطف زندگی زهرا خانم

روزی یکی از آشنایانش به او پیشنهاد می‌دهد که به کمیته امداد مراجعه کند. زهرا خانم در ابتدا تردید داشت، اما در نهایت تصمیم می‌گیرد که شانسی به خود بدهد. او به کمیته امداد می‌رود و نه‌تنها حمایت مالی دریافت می‌کند، بلکه آموزش‌های مهارتی نیز به او پیشنهاد می‌شود. زهرا خانم از این فرصت استفاده می‌کند و مهارت دوخت لحاف و تشک را یاد می‌گیرد.

کارگاه امید

او با تسهیلاتی که از کمیته امداد می‌گیرد، یک چرخ خیاطی تهیه کرده و به‌تنهایی در خانه شروع به کار می‌کند. از اهالی محل، دوستان و آشنایان سفارش می‌گیرد. اتاق کوچکشان حالا هم خانه‌شان و هم کارگاه‌شان شده است. دو سالی را به همین منوال کار می‌کند و هر روز تلاش بیشتری می‌کند. در ادامه با اراده و تلاشی که از خود نشان می‌دهد، موفق می‌شود فضای کوچکی برای راه‌اندازی کارگاه خود فراهم کند. ابتدا به‌تنهایی و به تدریج زنانی که در شرایط مشابه او قرار داشتند، به او می‌پیوندند.

حالا کارگاه زهرا خانم به یکی از کارگاه‌های موفق و فعال در منطقه تبدیل شده است. هشت بانوی دیگر به عنوان همکار با او در این کارگاه مشغول به کار هستند و هر روز چندین سفارش با دقت و کیفیت بالا آماده و به بازار عرضه می‌شود. فضای کارگاه پر از انرژی مثبت و شور و اشتیاق است. زنان با انگیزه به کار خود ادامه می‌دهند و همدیگر را در تمام مراحل کار حمایت می‌کنند. اینجا تنها یک محل کار نیست؛ بلکه فضایی است برای رشد، یادگیری و همکاری.

زهرا خانم و همکارانش حالا بیش از یک تیم کاری، یک خانواده شده‌اند. آنها به همدیگر اعتماد دارند، هر سختی را با هم پشت سر می‌گذارند و موفقیت‌ها را با هم جشن می‌گیرند.

یکی از زنان کارگاه به نام مریم خانم با چشمانی پر از امید می‌گوید: «قبل از اینکه به اینجا بیایم، هیچ درآمدی نداشتم و وابسته به کمک‌های دیگران بودم. اما حالا می‌توانم خرج زندگی‌ام را تأمین کنم و حتی برای آینده‌ام پس‌انداز داشته باشم.» او در حالی که پارچه‌ای را تا می‌زد، با لبخندی از رضایت اضافه می‌کند: «این کارگاه نه تنها به من امید داده، بلکه به من یاد داده که در زندگی باید همیشه به جلو حرکت کرد، حتی وقتی شرایط سخت است.»

زهرا خانم با سر سخنان همکارش را تایید می‌کند و با لحنی آرام می‌گوید: «ما اینجا تنها کار نمی‌کنیم، بلکه یکدیگر را می‌سازیم و به هم انگیزه می‌دهیم. هر یک از ما داستانی متفاوت داریم، اما هدف مشترک ما یک چیز است؛ ساختن آینده‌ای بهتر برای خود و خانواده‌هایمان. اینجا برای ما جایی است که می‌توانیم با هم رشد کنیم، یاد بگیریم و از یکدیگر حمایت کنیم. این کارگاه فقط یک مکان کاری نیست؛ اینجا خانه‌ای است که در آن با هم برای تغییر و بهبود زندگی‌مان تلاش می‌کنیم.»

آری کارگاه زهرا خانم نه تنها یک منبع درآمد برای این زنان فراهم کرده است، بلکه به آنها عزت نفس، استقلال مالی و اعتماد به نفس بیشتری بخشیده است. حالا هر یک از زنان این کارگاه می‌توانند با افتخار از توانایی‌های خود صحبت کنند و احساس ارزشمندی بیشتری داشته باشند. آنها نه تنها برای خودشان بلکه برای خانواده‌هایشان نیز به نماد تلاش و امید تبدیل شده‌اند.

 برنامه‌های آینده

زهرا خانم حالا رویای گسترش کارگاهش را در سر دارد. او قصد دارد فضای بزرگ‌تری اجاره کند و تعداد بیشتری از زنان را به کار بگیرد تا به آنها فرصت‌های شغلی بیشتری بدهد. همچنین در نظر دارد که تولیدات کارگاه را به بازارهای بزرگ‌تر و حتی خارج از منطقه عرضه کند. او به‌خوبی می‌داند که برای رشد بیشتر، باید به ارتقای کیفیت محصولات و گسترش بازار فروش توجه بیشتری کند.

این بانوی کارآفرین به دنبال آموزش‌های تخصصی‌تر برای خود و همکارانش است تا بتوانند از تکنولوژی‌های روز و روش‌های نوین در تولید استفاده کنند. او می‌خواهد با بالا بردن کیفیت و کمیت تولیدات، بازارهای جدیدی را به روی کارگاهش باز کند و به رشد اقتصادی بیشتری دست یابد.

علاوه بر این زهرا خانم به فکر افتتاح یک برند خاص برای محصولات خود است. او می‌داند که یک برند معتبر می‌تواند نه تنها فروش محصولات را افزایش دهد، بلکه اعتبار و شناخته‌شدگی بیشتری به کارگاه و تولیداتش بدهد. در آینده او قصد دارد که علاوه بر تولید لحاف و تشک، به سراغ تولیدات جدیدی مانند پوشاک نیز برود تا بتواند نیازهای مختلف بازار را پاسخ دهد و تنوع محصولاتش را افزایش دهد.

کارگاه زهرا خانم به یک نماد امید در منطقه تبدیل شده است. به‌ویژه در شرایطی که بسیاری از زنان سرپرست خانوار با مشکلات اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کنند، او با ایجاد فرصتی برای کار و تولید درآمد، الگویی شده است که نشان می‌دهد هیچ‌گاه نباید تسلیم شد و همواره باید برای ساختن آینده‌ای بهتر تلاش کرد.

این بانوی کارآفرین به دیگر زنان توصیه می‌کند که هیچ‌گاه تسلیم شرایط سخت نشوند. او معتقد است که باید از هر فرصت برای پیشرفت و بهتر شدن استفاده کرد و هرگز از تلاش دست نکشید. به گفته زهرا خانم مهم‌ترین عامل در موفقیت، پشتکار است و هر کسی که برای چیزی تلاش کند، می‌تواند به موفقیت برسد.

این داستان الهام‌بخش انسانهایست که در شرایط سخت زندگی می‌کنند. زهرا خانم و آدم‌هایی مانند او، ثابت کرده‌اند که با اراده و تلاش، می‌توان بر هر مشکلی غلبه کرد و آینده‌ای روشن‌تر ساخت.

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

8 + چهارده =