تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۰ دی ۱۴۰۴ - ۱۴:۱۸
36 بازدید
کد خبر : 23778

گلوله به مغز نشست، اما ایمان زمین نخورد

گلوله به مغز نشست، اما ایمان زمین نخورد
گلوله راهش را به مغز او باز کرد، اما نتوانست ایمانش را از پا بیندازد، جایی که جسم ایستاد، باور ایستاده‌تر شد.

به گزارش پایگاه خبری تابان خبر،راضیه فزونی، همسر شهید سردار فرزاد بهمن‌نیا، روایتش را نه از نشان و درجه که از مردانگی آغاز می‌کند، از اخلاقی که ستون خانه و ایمانی که پناه دل خانواده بود.

او از مردی می‌گوید که آرامش و صبر در رفتارش جاری بود و در میانه سنگین‌ترین مسئولیت‌های نظامی، هرگز از همسر بودن و پدر بودن عقب ننشست.

به روایت همسرش، شهید سردار بهمن‌نیا انسانی مهربان، متین و متعهد بود، مردی که نماز، اخلاق نیکو و حرمت خانواده را اصل زیستن می‌دانست.

همین روح بلند بود که او را در روزهای سخت جنگ دوازده‌ روزه تا آخرین نفس در میدان مسئولیت نگه داشت و سرانجام، در حمله پهپادی دشمن صهیونیستی در تبریز، به قله شهادت رساند، شهادتی که پایان راه نبود، بلکه آغاز ماندگاری نام مردی شد که پیش از فرمانده بودن، انسان بود.

 

همسرم همیشه آرزو داشت فرزندانمانافظ کل قرآن شوند

همسر شهید سردار فرزاد بهمن‌نیا، با اشاره به زندگی مشترک خود می‌گوید: من متولد ۳۰ بهمن ۱۳۶۴ هستم و در سال ۱۳۸۷ با شهید فرزاد بهمن‌نیا ازدواج کردم و حاصل این زندگی دو فرزند به نام‌های ریحانه و محمدحسین است، دخترم ریحانه اکنون دانش‌آموز پایه نهم است و یک سال است که حفظ کل قرآن را آغاز کرده و حافظ جزء اول قرآن است و پسرم محمدحسین نیز دانش‌آموز پایه اول ابتدایی است و سوره‌های کوچک قرآن را حفظ می‌کند، همسرم همیشه آرزو داشت فرزندانمانفظ کل قرآن شوند.

 

راضیه فزونی اضافه می‌کند: من حدود ۲۰ سال سابقه معلمی دارم و همسرم ۲۳ سال در حوزه نظامی فعالیت داشت، فرزاد انسانی آرام، صبور و بسیار مهربان بود و از هر نظر تکیه‌گاه من محسوب می‌شد، چه در امور خانه و چه در مسئولیت‌های بیرون از خانه، بعد از شهادتش، تمام بار مسئولیت فرزندان بر دوش من افتاد و اداره زندگی با دو فرزند بدون حضور پدرشان بسیار سخت است.

او با اشاره به اعتقادات خانوادگی‌شان بیان می کند:با وجود دلتنگی شدید فرزندانم برای پدرشان، تلاش کرده‌ایم زندگی را با ایمان ادامه دهیم، به آن‌ها گفته‌ام پدرشان در زمان ظهور امام زمان(عج) بازخواهد گشت و با همین باور زندگی می‌کنیم، خوشبختانه فرزندانم اعتقادات دینی قوی دارند.

همسر شهید اقتدار سردار فرزاد بهمن نیا درباره روز شهادت همسرش می‌گوید: شش روز از شروع جنگ گذشته بود و همسرم آن روز در منزل حضور داشت، اما مسئولیت ارشد یکی از پادگان‌های نظامی تبریز را بر عهده گرفته بود و همان شب تا صبح در حال بازدید از پادگان بود و صبح ۳۱ خرداد، پس از پایان شیفت کاری‌اش، در حمله پهپادی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید و پهپاد هرمس از سمت چپ سرش اصابت کرد.

فزونی اظهار می کند: آن روز از ساعت ۶ صبح بیدار بودم و نگران همسرم شدم، او همیشه حتی با یک پیامک مرا از حالش باخبر می‌کرد، اما هرچه منتظر شدم خبری نشد، تماس‌هایم بی‌پاسخ ماند، اما با توجه به شرایط جنگی صبر کردم، متاسفانه تا ساعت ۱۰ صبح هیچ خبری از او نشد و این رفتار برایش غیرعادی بود.

او خاطرنشان می کند: موضوع را با پدرم در میان گذاشتم، پیگیری‌ها آغاز شد، همسرم برای اینکه نگران نشوم نام پادگان دیگری را گفته بود و در پیام‌رسان ایتا اخبار بمباران پادگان‌های تبریز را دنبال می‌کردم، اما نام آن پادگان نبود، حوالی ساعت یک و نیم ظهر خبر دادند در پایگاهی دیگر انفجار رخ داده و چهار نفر به شهادت رسیده‌اند و من پس از مدتی اولین نفر از پدرم خبر شهادت همسرم را شنیدم.

همسر شهید اقتدار با اشاره به آخرین دیدار می‌گوید: آخرین بار که از خانه بیرون رفت، مثل همیشه خداحافظی کردیم، حتی وقتی من و خواهرم را راهی خانه مادرم کرد، تا بالای کوچه نگاهم به دنبالش بود بعدها به خواهرم گفتم انگار دلم گواهی می‌داد، آخرین جمله‌ای که به من گفت این بود: «راضیه، هر کاری که فکر می‌کنی به صلاحت است انجام بده.»

فزونی با اشاره به لحظات پس از شهادت می‌گوید:سخت‌ترین لحظه برایم زمانی بود که پیکر همسرم را دیدم، اما عجیب اینکه خداوند صبری به من داد که خودم هم باورم نمی‌شد، من از مرگ می‌ترسیدم، حتی نمی‌توانستم تابلوی وادی رحمت را نگاه کنم، اما آن روز ایستادم، همراه دخترم به معراج شهدا رفتیم، پیکر همسرم را لمس کردیم و برای همیشه با او خداحافظی کردیم.

او بیان می کند: در تشییع جنازه همسرم، مردم تبریز سنگ تمام گذاشتند، با وجود بمباران هم‌زمان شهر و دیده شدن دود موشک‌ها، مردم به‌صورت خودجوش در مراسم حضور داشتند، هیچ اجباری در کار نبود، اما حضورشان دلگرم‌کننده بود و ما از مردم واقعا راضی هستیم.

همسر شهید اقتدار با اشاره به گذر زمان پس از شهادت می‌گوید: شش ماه از شهادت همسرم می‌گذرد، اما برای ما انگار ۶۰ سال گذشته است، هر ثانیه زندگی سخت است، جای خالی او در خانه به‌شدت احساس می‌شود.

فزونی ادامه می دهد: همسرم به دلیل اینکه خواهر نداشت، عاشق ریحانه، دخترمان بود، نام پدرش را روی پسرمان گذاشته بود و چون عاشق امام حسین (ع) بود، نام پسرمان را محمدحسین انتخاب کرد.

او می گوید: همسرم همیشه از من می‌خواست که به احترام نام محمدحسین، هرگز با او با صدای بلند صحبت نکنم.

همسر شهید اقتدار با اشاره به خاطرات دوران نامزدی شان می افزاید: وقتی من و همسرم با هم نامزد شدیم، به آرامش رسیدم، چون خیالم از جانب همسرم راحت بود، آرامش پیدا کردم و حتی آرامش خانه پدری من چندین برابر شد، من عاشق همسری نمازخوان بودم و معتقدم مردی که نماز می‌خواند، پایه‌های خانه‌اش نیز محکم است و آن مرد به زن و فرزندانش پایبندتر است.

فزونی می گوید: وقتی خبر شهادت همسرم را شنیدم، خودم را در اتاقی تنگ و تاریک حس کردم.

همسر شهید سردار بهمن‌نیا درباره باورهای همسرش می‌گوید: پایان راه بسیجی و نظامی شهادت است و همسرم علاقه عمیقی به رهبری داشت و تمام سخنرانی‌های حضرت آقا را با دقت گوش می‌داد و معتقد بود رهبر بدون حساب صحبت نمی‌کند و دنیا سخنان او را رصد می‌کند.

فزونی ادامه می‌دهد: شهید دفتر خاطراتی داشت که از دوران دبیرستان می‌نوشت، بعد از شهادتش، دنبال وصیت‌نامه بودم که آن دفتر را پیدا کردم، در ابتدای آن نوشته بود: «دشمن به مغزم شلیک می‌کند چون برای خدا فکر می‌کنم؛ دشمن به قلبم شلیک می‌کند چون قلبم برای ملتم می‌تپد»، دقیقا همان‌گونه هم به شهادت رسید.

او با اشاره به وصیت نامه شهید سردار فرزاد بهمن نیا می گوید: همسرم علاوه بر وصیت‌نامه عمومی، برای من و پدر و مادرم نیز وصیت‌نامه نوشته بود و علت اینکه من و همسرم هر دو شاغل بودیم، پدر و مادر من بزرگ‌ترین حامی ما بودند و همیشه در کنارمان بودند.

همسر شهید اقتدار می گوید: همسرم وصیت‌نامه خود را حدود ۱۰ سال قبل نوشته بود و من تقریبا هفته پیش آن‌ها را پیدا کردم، زمانی که همسرم شهید شد، به دنبال وصیت‌نامه‌ای از او می‌گشتم، من دفتر خاطرات او را از جایی بسیار سخت پیداکردم.

او خاطرنشان می کند: همسرم آن‌قدر مهربان بود که هرگز حتی یک بار هم با بچه‌ها با صدای بلند صحبت نکرد، حتی بعضی اوقات دخترم به من می‌گوید «مامان، تو خیلی دیسیپلین داری و ما از تو حساب می‌بریم».

همسر شهید اقتدار میگوید: همسرم وقتی بچه‌ها را می‌بوسید، آن‌قدر با لطافت این کار را انجام می‌داد که صورت بچه‌ها درد نگیرد.

فزونی در پایان می‌گوید: همسرم هرگز نمازش را ترک نکرد، با فرزندانش حتی یک‌بار با صدای بلند صحبت نکرد و احترام به خانواده برایش اصل بود و من به مرد نمازخوان تکیه کرده بودم و به آرامش رسیده بودم، شهادتش سخت است، اما راهش روشن است و ما با ایمان، این مسیر را ادامه می‌دهیم.

گفتگو از زهرا ناصران

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.