«گوزلریم یولدا قالدی»
سرویس فرهنگی تابان خبر: آسمان هم دلش گرفته است، با ورود پیکرهای مطهر شهیدان گمنام، بلاخره بغض آسمان می ترکد و خیابان فرودگاه بین المللی تبریز مزین به اشک فرشتگان آسمانی می شود، زمان وصال از راه رسیدهاست، امروز بعد از ۳۰و چند سال، مسافران راه کربلا به خانه باز می گردند، زمانی به خانه
سرویس فرهنگی تابان خبر: آسمان هم دلش گرفته است، با ورود پیکرهای مطهر شهیدان گمنام، بلاخره بغض آسمان می ترکد و خیابان فرودگاه بین المللی تبریز مزین به اشک فرشتگان آسمانی می شود، زمان وصال از راه رسیدهاست، امروز بعد از ۳۰و چند سال، مسافران راه کربلا به خانه باز می گردند، زمانی به خانه بازگشته اند که بسیاری از مادرانشان در غم و اندوه فراق، دل سوخته از دنیا رفتهاند، اما امروز همه مادران و خواهران تبریزی برای آنها مادری می کنند و برایشان لالایی و مرثیه سرایی می کنند.
امروز همه شهر به استقبال آلالههایی رفته است که گمنام هستند، کسی آنها را نمی شناسد، اما همه از کوچک، بزرگ، مرد و زن، پیر و جوان برای غربتشان می گریند.
خبر رسیده که یوسفان گمگشته به شهر خواهند آمد، سراسیمه در یک صبح پاییزی به همراه پدرم راهی فرودگاه بین المللی تبریز می شوم، هنوزی خبری از مسافران راه عشق نیست، گوشهای از حسینیه فرودگاه، دختر جوان چادری ایستاده است، سوز سرمای پاییزی صورتش را سرخ کرده، چشمانش را به راهی گره زده است، مسیری که قرار است متبرک به عطر شهیدان خدایی شود.
نزدیک دختر جوان می شوم و از او می پرسم چه چیزی باعث شده که در این سرمای پاییزی، با چشمانی اشک آلود چشم به جاده منتظر باشی، آیا از خانواده شهدا هستی.؟
شهدا چراغی برای روشن کردن راه حقیقت
گوشه چادرش را در دست می گیرد و با چشمانی که حلقه ای اشک در آن نقش بسته است، خیره به من می گوید: خانم من از شهر جدید سهند آمده ام، از خانوادهی شهدا نیستم ولی امروز برای استقبال از شهدای گمنام آمده ام، قبلا همیشه عکس این مراسمها را نگاه می کردم و حسرت می خوردم که چرا هیچ وقت حضور ندارم اما اینبار با خود عهد بستم که هر طور شده در این مراسم شرکت کنم.
راضیه احمدی می گوید: پیوند عمیقی بین خود و شهدا احساس می کنم و این شهیدان، دلاورانی هستند که برای دختران سرزمینشان جنگیدند، دخترانی چون من، در سایه رشادت های این قهرمانان گمنام، امنیت دارند و راحت زندگی می کنند، من اکنون 30 سال دارم و اکثر شهیدانی که راهی جنگ شدند، سنشان نصف سن من بود، ما امنیت خودمان را مدیون خون شهیدان هستیم، اکنون که در همه جا جنگ است، معنا و مفهوم آرامشی که شهدا برایمان فراهم کردهاند، را بیش از پیش حس می کنیم.
این دختر جوان احساس خود نسبت به شهدا را این چنین بیان می کند: شهیدان برایم الگو هستند، چراغ راهی که راه حقیقت را برایمان روشن می کنند، با خود عهد بسته ام که راه آنها را ادامه دهم.
وقتی از شهیدان گمنانم یاد می کند، بی اختیار لبانش می لرزد، می گوید: زمان جنگ، شهیدان به عنوان خانواده ما، از وطن و مردم دفاع کردند و اکنون وظیفه ماست که به عنوان خانواده، به استقبال این شهیدان گمنام بیاییم، آنها در حق ما پدری و برادری کردند.
اندکی بعد، خودروهای حامل پیکر مطهر شهیدان گمنام از راه می رسد، خیابان نم گرفته فرودگاه، عطر شهادت را به خود می گیرد، خودروها به سمت ترمینال حجاج فرودگاه تبریز حرکت می کند.
زمانی که به این قسمت از فرودگاه می رسیم، خیل عظیمی از مردم تبریز به استقبال از شهدا می آیند.
پیکرهای این شهدا با تشریفات نظامی مورد استقبال مقامات لشکری و استانی قرار می گیرد.
غوغایی غریبانه در فضا برپاست، نظامیان سرود ملی را طنین انداز میکنند، پیکر پاک شهیدان بر دوش نیروهای نظامی حمل می شود و پشت سر آنها، مردم از هر قشر حرکت می کنند، در بین همهمه، صدای گریه مادران و دختران به گوش می رسد.
صدای گریه های بی امان دختر نوجوانی توجهم را جلب می کند، همچون کودکی خردسال که پدرش را گم کرده است، هق هق کنان اشک می ریزد و می گوید: جانم به قربانتان.
به سراغش می روم، می پرسم که آیا فرزند شهید هستی که اینچنین بی قراری می کنی و اشک می ریزی.
چفیه اش را که روی آن عکس رهبر معظم انقلاب و سردار سلیمانی هک شده است، محکم دور چادرش گره می زند، با صدایی لرزان خودش را اینچنین معرفی می کند: سلوا نصرتی هستم برادرزاده شهید محمدعلی نصرتی، عموی خودم را ندیده ام با این حال بارها شاهد اشک های مادربزرگم در فراق عمویم بوده ام.
آمدهایم؛ برای شهدای گمنام خواهری کنیم
عمویم سال ۶۲ شهید شد و مادربزرگم همواره چشم انتظارش بود و اشک می ریخت و بعد از شهادت پسرش، پسر دیگرش را راهی جبهه کرد و چند سال خبری از پسرش نبود و فکر می کرد که او هم شهید شده، در حالی که او را به اسارت گرفته بودند، مادربزرگم در فراق عموهایم بسیار اشک ریخت.
این دختر نوجوان در خطاب به شهیدان گمنام می گوید: در حق ما برادری کرده اید، امروز آمدهام برای شما قهرمانان دلیر خواهری کنم، امروز شاید مادر و خواهر این شهیدان اینجا نباشند، اما همه ی ما آمدهایم برایشان خواهری کنیم، شهیدان دلاوری کردند و جنگیدند و یک وجب از خاک وطن را به دشمن ندادند.
شور و حالی عجیب بین جمعیت برپاست، پیکر مطهر پنج شهید روی سکویی قرار گرفته است، مداح گریان اینچنین مداحی می کند: چه خوش آمده اید ای شهیدان خدایی، بعد از ۳۳ سال زمانی آمدهاید که ایام سوگواری مادرتان زهراست، خوش آمده اید ای مسافران کربلا، آمده اید تا مادران چشم انتظار را خوشحال کنید، خوش آمده اید ای نظر کرده های زهرا.
مادر، انتظار به پایان رسید
مداح، مرثیه سرایی می کند و مادران و خواهران یکی یکی اشک ریزان تابوت ها را بوسه باران می کنند، در بین جمعیت مادری پیر با عصا خودش را به تابوتها می رساند، از کهولت سن به سختی راه می رود، دستانش را باز می کند و چنان تابوت را به آغوش می کشد که گویی پسرش آمده است، می گویند از همان مادران چشم انتظار است از همان مادرانی که هر روز صبح چشم به در می دوزند و در انتظار فرزند شهیدشان اشک می ریزند، مادرانی که حتی جسم بی جان فرزند شهیدشان را هم به آغوش نکشیده اند.
لالای بالام لالای، گوزیم یولاردا قالدی
پیرزن همچون ابر بهاری می بارد، برای فرزند گمنامش لالایی می خواند: لای لای بالام، لای لای حسینیم لای لای..گوزیم یولاردا قالدی بالام..
لالایی مادر شهید، همه را به گریه می اندازد…
مادری با نوه اش به سمت پیکر شهیدان می آید، کودک دستش را روی تابوت می کشد و می بوسد و با هر بار دست کشیدن، بوسه ای نثار شهیدان می کند.
به سمت دختر جوانی که گوشه ای ایستاده و آرام اشک می ریزد، میروم، می گوید: تا خون در بدن ما جاری است، راه شهیدان را ادامه خواهیم داد، از خود شهیدان کمک می خواهیم تا ما را یاری کنند در راه آنها ثابت قدم باشیم.
زهرا فرشباف، در وصف غربت شهیدان گمنام می گوید: شهیدان گمنام خیلی غریبند، آنها و مادرانشان غریبانه از دنیا رفتند، به روح همین شهیدان گمنام متوسل می شویم که همه جوانان ایران را هدایت کنند.
بعد نوحه خوانی برای شهیدان، تابوت ها را درون خودروهایی قرار می دهند، پیکر شهیدان قرار است به سپاه عاشورا منتقل شود.
در بین جمعیت راه می روم، توجهم را خودرویی که حامل پیکر شهیدی است، جلب می کند. دورش را چند بانوی چادری گرفته اند و گریه می کنند و هر کدام دستش را روی تابوت می کشد و گریه می کند، آنها با شهید وداع می کنند.
به سراغ زنی می روم که از شدت گریه، گونه ها و چشمانش سرخ شده است، باز هم می پندارم که او خواهر شهید است و اینبار نیز متوجه می شوم که او هم از خانواده شهید نیست، اما به گفته خودش، همه ما خانواده، خواهر و همه کس این شهیدان گمنام هستیم.
لیاقت داشته باشم؛ برای شهدا مادری می کنم
با صدایی که از شدت گریه بی رمق شده، می گوید: اگر لیاقت داشته باشیم امروز برای این شهیدان مظلوم، مادری و خواهری می کنیم.این شهیدان بوی امام حسین را می دهند، عطر شهادت را از آنها استشمام می کنیم، لحظه به لحظه زندگیمان را مدیون این شهیدان هستیم.
او می گوید: مادران و پدرانشان در فراق آنها یک عمر اشک ریختند و چشم انتظار از دنیا رفتند، امروز آمده ایم که برایشان مادری و پدری کنیم.
سربازی که کنار تابوت ایستاده است از مادران اجازه می گیرد تا خودرو حرکت کند.
خودروهای حامل پیکر شهیدان به سمت سپاه عاشورای آذربایجان شرقی حرکت می کند، قرار است برای شهیدان مراسم عزاداری برگزار شود.
به سمت دو مادری می روم که از اتوبوس جا مانده اند، میپرسم مادر کجا می روید، می گویند: از اتوبوس جا ماندیم، می خواهیم به سپاه عاشورا برای عزاداری برویم.
۸۰ میلیون ایرانی مدیون خون شهداست
یکی از آنها می گوید: ۸۰ میلیون ایرانی مدیون خون شهداست، امروز آمده ایم بگوییم که ما شما را فراموش نکردهایم، زمانی که مادر و خواهرتان، شما را با دعا و صدقه راهی جنگ می کردند، کنار شما بودند، آنقدر چشم انتظار ماندند که از این دنیا چشم انتظار کوچ کردند، اما اکنون ما هستیم که برایشان مادری می کنیم.
خون شهدا از خاک ایران می چکد
مادر پیر با گریه می گوید: اگر مشتی از خاک ایران را دست بگیری و فشار دهی، خون شهیدان از آن می چکد، عاشورای کربلا در ایران هم تکرار شد و جوانانی که شهید شدند از سپاه امام حسین(ع) بودند و راه امام را ادامه دادند و سرباز حضرت زینب(س) بودند.
این مادر ۷۵ ساله می گوید: جوانان شهید، به رهبرشان لبیک گفتند و راه شهادت را رفتند، بر ما وظیفه است که به احترام خون شهدا، به وصیت های آن ها عمل کنیم.
دو مادری را که جا مانده اند، سوار بر ماشین پدر می کنم و راهی سپاه عاشورا می شویم.
در سپاه عاشورا نیز عزاداری و نوحه خوانی برپاست.
به گفته مریم جلیلی، مسئول امور بانوان ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس آذربایجان شرقی، قرار است پیکر شهیدان همزمان با سالروز وفات حضرت زهرا(س)، به خاک سپرده شود.
او در این باره ادامه می دهد: این آلاله های گمنام در عملیات والفجر 8 در منطقه بوارین به سال ۱۳۶۲، والفجر چهار منطقه پنجوین به سال ۱۳۶۲، عملیات مسلم بن عقیل در منطقه سومار به سال ۱۳۶۵ ، تک دشمن در منطقه زبیدات به سال ۱۳۶۷ و عملیات خیبر در جزیره مجنون به سال ۱۳۶۲ به شهادت رسیدند.
به گفته وی، این شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس تا ۲۳ آذر ماه جاری در شهرهای مختلف استان مهمان مردم انقلابی این خطه خواهند بود تا در نهایت و پس از حضور در کنگره بزرگداشت ۱۰ هزار شهید استان، در محل های مورد نظر دفن شوند، پیکر مطهر این شهیدان گمنام روز ۲۶ آذر همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) از میدان شهدای شهر تبریز تشییع و به شهرهای محل خاکسپاری انتقال داده میشوند.
وی ادامه می دهد: پیکر یکی از شهدای گمنام در مرکز فنی و حرفهای شماره یک تبریز آرام میگیرد و پیکر یکی دیگر از شهدا نیز در شهر تیمورلوی بخش گوگان از توابع شهرستان آذرشهر به خاک سپرده می شود، پیکر سه شهید گمنام دیگر در بخش ترک شهرستان میانه، مقبره شیخ شهاب الدین اهری در شهرستان اهر و پادگان فرماندهی پشتیبانی نیروی زمینی ارتش در مراغه به خاک سپرده خواهد شد.
این روزها وطن معطر به عطر 280 لاله گلگون کفن شده است که از این تعداد، پیکر مطهر یکصد شهید گمنام در تهران و ۱۸۰ شهید گمنام در دیگر استانها تشییع و تدفین می شوند.
گزارش از: المیرا جلیلی
برچسب ها :تابان خبر ، تبریز ، شهدای گمنام ، کنگره ۱۰ هزار شهید ، گوزلریم
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0