تولدی برای لبخند آیلا؛ به پاس قهرمانی‌های پدرش

تولدی برای لبخند آیلا؛ به پاس قهرمانی‌های پدرش

خواب می‌دیدم که بابام با کیک تولد به خانه آمده، اما صورتش زخمی بود، گفتم بابا تو که شهید شده بودی، گفت: نه من دیگه برگشتم. آیلا هر چند تولد هشت سالگی‌اش را در کلاس و با برنامه‌ریزی معلم و هم‌کلاسی‌هایش جشن گرفته است، اما هنوز هم غباری از غم و اندوه در چشمان معصومش به چشم می‌خورد و دیدار دوباره پدر را بهترین هدیه تولدش می‌داند.