نورالدین؛ جانبازی از جنس سکوت

به گزارش پایگاه خبری تابان خبر، پاهای برهنه خود را استوار روی فرش دستباف بومی آذربایجان در کنار هم جفت کرده، از پیراهن کرمی رنگش بوی طراوت خاک وطن استشمام میشود و زخم های به یادگار مانده از جنگ روی چهرهاش گواه وطن پرستی اوست، چهره آرامی که طوفانها پشته سر گذاشته و چشمهایی که از فرط اشک در فراق یاران به عمق رفته و چین پیشانیاش روایتگر سرنوشتی ایت که به دستهای قدرتمند و توانای این رزمنده نوشته شده و موهای سپیدش از صبح فردای آزادی روایت میکند.
سکوت این جانباز مجاهد فریاد خفته غواصان اروند رود است، رودی که با رمز سکوت عملیات موفقی را در خود رقم زد، رزمندههایی که با غسل خون جاودانگی خود را به رنگ قرمز امضا کردند، رزمندههایی که با یکدیگر عهد و پیمان بسته بودند که موقع تیر خوردن از جانب دشمن بی صدا بمانند تا دشمن از حضور آنها در پشت جبهههای جنگ خبردار نشود، رزمندههایی که در سکوت انقلاب کردند و نام وطن را جاودانه کردند.
این جانباز با حضور ۸۳ ماهه خود در جبهههای جنگ هفت بار زخمی شده و این را میتوان از چهره مخوف جنگ که روی چهره زیبای این رزمنده نشسته است، فهمید. یادگار هشت سال دفاع مقدس، در سال ۶۳ با همسر خود وصلت کرد و عشق به حضور در جبهههای جنگ باعث شد حتی چهره همسر خود را فراموش کند، او در طول سالها تنها یک بار موفق به برقراری مکالمه تلفنی با همسرش شده بود.
در این میان حرکت دستهای این رزمنده آغازگر روایت او از زخمهای جنگ بر پیکر وطن و جانبازان است، دستهایی که روزگاری محکمتر از هرکسی میخواست وطن را از چنگ دشمن بیرون بیاورد، پسری از جنس فولاد که آذر ماه سال ۵۸ دل به دریا زد و پا به میدانهای جنگ نهاد. از برگهای سبز گلخانه منزل این جانباز امنیت استشمام میشود و از کنارههای پرده گل گلی، حیاط این منزل قابل مشاهده است و درخت بیروح انگور که نگاه هرکسی را به خود خیره کرده و سردی روزگار را به رخ میکشد و درختی که منتظر قدوم مبارک سر سبز بهار و دمیدن روحی دوباره طبیعت است و همچنین قفس پرنده خالی که از بالای سقف حیاط منزل آویزان شده، پرواز رزمندگان از میدانهای جنگ به بهشت را در ذهنم تداعی میکند. سرم را بر میگردانم و بر روی نوشته تابلوی منزل این مجاهد خیره میشوم، بدنم از ناملایمتیهای روزگار و نسلی که تنها جنگ را از پشت صفحه تلویزیون تماشا کردهاند، می لرزد، «این خانه منتظر فاطمه مهدی (عج) است» و در ذهن من متن این تابلو سردی روزگار ما را نشان میدهد که منتظر صاحب اصلی زمان برای دگرگونی احوالاتمان است.
تابلوی دیگری که روی آن «یا حسین علیه السلام» حک شده است، حاکی از آیت است که خشت و آجرهای این خانه با رمز سالار شهیدان بنا شده است. چراغهای روشن لوسترهای خانهاش تداعیگر وقت اذان است و کتری و قوری روی بخاری منزل این مجاهد یادآور فرارسیدن زمان افطار است و تنگی زمان ما را بیشتر از هر چیزی به شنیدن روایت جنگ از زبان جانباز ۷۰ درصدی مظلوم آذربایجان مشتاق میکند.
تا پایان عملیات مجروحها باید منتظر درمان میماندند نورالدین پسر ایران از زخمهای جنگ روایت میکند: به نظر من در میدانهای جنگ رزمندهای که شهید میشد از درد زخمهایش فارغ میشد و سبکبال به دیدار پرودگار میشتافت، اما امان از جانبازانی که طعم درد زخمها را تا لحظه مرگ میچشیدند.
او می گوید: در زمان جنگ، عملیاتها معمولا بین ساعت ۱۲ شروع میشد و رزمندههایی که در اولین لحظههای عملیات زخمی میشدند ناچار به تحمل عذاب زخمشان بودند و تا پایان عملیات خون از بدن آنها جاری میشد و پس از پایان عملیات که معلوم نبود چند روزی به طول بیانجامد، مجروح ها جهت درمان به پایگاهها منتقل میشدند و سپس برای ادامه درمان به شهرها و شهرستانها منتقل میشدند.
این یادگار جنگ ایران ادامه میدهد: رزمندهها و دوستان من پس از چندین بار جراحت دوباره به آغوش جنگ باز میگشتند و از نظر آنها جنگ بهترین مکان برای رسیدن به اهداف معنویشان بود، طبق وعده خداوند در قرآن بهشت و جهنم در دنیای باقی است، اما اگر نظر مرا در این مورد بخواهید میگویم در این دنیا هم بهشت و جهنم وجود دارد و انسانها بانیان بهشت و جهنم در این دنیای فانی هستند و این امر زیر سایه نابرابریها و خودخواهیها به عمل میآید.
عافی میگوید: با اینکه جنگ محل عذاب بود، اما بهشت رزمندهها محسوب میشد، رزمندههایی که از جنس عشق و به دور از سیاست برای آزادی میجنگیدند.
او میگوید: تنها آرزوی من این بود که جنگ به پایان برسد، تا کمتر شاهد پرپر شدن گلهای شکفته وطن باشیم، رزمندهها با یک تفکر واحد برای خاک وطن میجنگیدند تا خون افراد دیگری بیهوده جاری نشود در کجای این دنیا می توان پیدا کرد که رزمندهای خود را جلوی تیرها سپر کند تا اجازه زخمی شدن دیگری را ندهد.
جانبازان باید درد زخمهایش را به جان میخریدند
این یادگار دفاع مقدس می گوید: سربازان کشور برای دفاع از آرمانهای خود با یک هدف در میدانهای جنگ می جنگیدند و وصیت نامه ۲۰۰ هزار شهید نشانگر این است که جبهه بهشت آنها بود.
عافی میگوید: وقتی به بدن رزمندهای ترکش میخورد در مرحله نخست زخم خود را با دستهایش میپوشاند، اما سپس خونریزی ادامه تحمل درد را نمیداد و بدن سست و بی حال میشد.
او با اشاره به رشادتها و جانفشانی های فرماندهان لشکر چون آقا مهدی باکری میگوید: شهید عالی مقام آذربایجان آقا مهدی با رزمندهها هم سفره و هم کلام میشدند و لشکر پس از سخنرانی این شهید بزرگوار آماده عملیات میشد، در زمان جنگ تمام رزمندهها به یک شکل نبودند و برخی از آنها با آقا مهدی مزاح میکردند، اما او به جای برخورد با رزمندهها آنها را هدایت میکرد و خود قبل از نیروها برای اجرای عملیات حاضر بود.
نورالدین پسر ایران ادامه می دهد: نسل جوان به جنگ نگاه عاطفی دارند، اما کسی که مسئول ۱۵ هزار نفر است چطور می تواند به فکر خود باشد، آقا مهدی جان خود را برای دشمن سپر کرده بود.
او ادامه میدهد: انسان ها به خاطر درک، فهم و شعور جایگاه ویژه ای دارند و این امر باعث می شود که در زمان دردها و مصیبتها دست همدیگر را بگیرند و خاک وطن تنها هدف والای رزمندهها در زمان جنگ بود که آنها با نوشیدن شربت شهادت در یاد و خاطره تمام مردم ایران زمین سبز و جاودان هستند.
نورالدین پسر ایران توضیح میدهد: من در عملیاتهای مختلف از جمله عملیاتهای مهم حضور داشتم، به عقیده من جامعه همیشه با بزرگان خود زنده است، در زمان جنگ هرکس به اندازه توان خود به این کشور خدمت میکرد و من زمانکیه وارد میدان جنگ شدم نوجوان ۱۴ ساله ای بودم که هیچ اطلاعاتی از سیاست نداشتم و ما در این سن مقابل دشمن قرار گرفته بودیم و اگر بخواهیم حرکت جامعه را در مسیر خواستههای خود پیش ببریم باید خودمان از آن مسیرها گذر کنیم و شهدا در این راه به ما آگاهی دادند.
جنگ خواب را از چشم رزمندهها ربوده بود
عافی میگوید: در جبهههای جنگ ۲۴ ساعت خواب به چشمانمان نمیآمد و در مقابلمان تنها دشمن بود و دشمن و جنگی که خواب را از چشمانمان ربوده بود، در یکی از عملیاتهای جنگ وقتی تیر خوردم مثل نخی که کلاف خود را گم کرده باشد، سرم به پاهایم پیچیده بود و از دوستانم طلب میکردم که سرم را از لای پاهایم بیرون بیاورند، بدنم به حدی زخمی شده بود که گوشتهایم ریخته بود و وقتی برای درمان مرا به بیمارستان منتقل کردند، عدهای با دیدن وضعیت جسمانی من از حال رفتند، اما من با تحمل زخمهایم سکوت کردم.
او ابراز میکند: شیرین ترین خاطره من پس از هفت بار زخم و تحمل درد ترکشها و خونهایی که از وجودم جاری شده بود، این است که وقتی به پشت سر نگاه میکنم بوی آرامش ملت و امنیت را در کشور استشمام میکنم و خوشحالم که مردم با خیال آسوده در خاک وطن زندگی میکنند.
این رزمنده توضیح میدهد: جنگ واژهای ترسناک است، و علاوه بر رزمندهها، خانوادههای آنها نیز در جنگ خسارت دیدهاند و اکنون تحمل وضعیت و رنج جانبازان و ایثارگران از مهم ترین خسارات جنگ به حساب میآید.
عافی ادامه میدهد: جنگ زیر سایه طمعها به وجود میآید، امیدوارم مردم همیشه در امنیت و سلامتی روزگار خوشی را در کشور که یادگار شهدا و رزمنده ها است، داشته باشند.
او از هنرمندان به ویژه فیلمسازان می خواهد تا رشادتها و جانفشانیهای رزمندههای ۸ سال دفاع مقدس را به تصویر بکشند و نسل جوان را از اهداف شوم دشمنان خبردار کنند.
این جانباز به کتاب «نورالدین پسر ایران» خاطرات ۷۷ ماه نبرد جانانه خود اشاره میکند و توضیح میدهد: این کتاب در آذر ماه ۱۳۹۰ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و آقای موسی غیور طی ۴۰ ساعت مصاحبه به زبان ترکی را ضبط کرد و معصومه سپهری از سال ۱۳۸۳ کار پیادهسازی و تنظیم این مصاحبهها را بر عهده گرفت و در پایان این کتاب چندین عکس از نورالدین که عکاس بهزاد پروین قدس بوده است، قرار دارد.
جنگ تمام شد، صلح برقرار شد، دشمن از خاک وطن بیرون رفت، اما پس لرزههای جنگ در جسمهای زخمی جانبازان تا شهادت آنها ادامه خواهد داشت.
گفتگو از: زهرا ناصران
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0